علل اختلالات یادگیری در کودکان

اختلالات یادگیری به عوامل مختلفی و شرایط مختلف، مانند: پیش از تولد و چه بعد از تولد و مراحل رشد کودک بستگی دارد. ما در مجله اینترنتی آسان طب در مورد علل اختلالات یادگیری در کودکان بیشتر توضیح خواهیم داد.

 

علل نامشخص عوامل مربوط به اختلالات یادگیری را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:

 

اختلالات یادگیری

۱) بهرهٔ هوشی پائین ۲) شرایط مربوط به دوران پیش از تولد ۳) محیط نامساعد و نامطلوب

4) مشکلات عاطفی ۵) نقائصں بینائی و نقائصں شنوائی ۶) نقائص گفتاری و کلامی

7) تأخیر در رشد ۸) صدمات مغزی پس از تولد ۹) مشکلات برتری جانبی دست و وضع جانبی بدن ۱۰) آموزش ناقص

بی تردید متداولترین عاملی در اختلالات یادگیری، بهرهٔ هوشی پائین است. از این رو در تشخیص اختلالات ویژهٔ یادگیری، انجام تست های روانی اساسی و ضروری است. هرکس می تواند تا حدودی حدس بزند، لکن تشخیص دقیق مستلزم اجرای تست می باشد. بهتر است

در این رابطه به عوامل مربوط به پیش از تولد، به ویژه مسمومیت خونی مادر، نارس بودن جنین، حاملگی چندگانه و عوامل هنگام تولد، مانند: محرومیت از اکسیژن کافی، نیز توجه شود. البته اثبات این تأثیر، به دلیل ضرورت یکسان نمودن زمینه هایی چون طبقهٔ اجتماعی، بسیار دشوار است، زیرا وقوع مسمومیت خونی و پیچیدگی های دیگر حاملگی، در بین طبقات پائین، به مراتب بیش از طبقات مرفه می باشد، و به همین نسبت اختلالات یادگیری نیز در بین طبقات اجتماعی پایین تر به مراتب متداول تر است.

دنهوفت و هینزورث (۱۹۷۲) می نویسند کودکانی که در هنگام تولد کوچک جثه هستند و در دوران نوزادی در آنان نشانه های بیماری دستگاه تنفسی دیده می شود، (که معمولاً در بین نوزادان سبک وزن اتفاق می افتد)، همچنین مبتلایان به محرومیت از اکسیژن و بیماری همولیتیک یا زردی شدید، در ((معرض خطر)) اختلالات یادگیری هستند.

محیط خانوادگی و عوامل اجتماعی

 

اختلالات یادگیری

اختلالات یادگیری مربوط به دوران پس از تولد، احتمالاً نتیجه شوک و آسیب های شدید مغزی است. در این رابطه، محیط خانوادگی عامل مهمی است، اختلالات یادگیری تنها در بین طبقات پائین تر و غیر مرفه متداول نیست، بلکه در خانواده های پرجمعیت نیز معمول است، عوامل اجتماعی مؤثر در این امر عبارتنداز: عدم وجود کتاب در خانه و یا بی علاقگی نسبت به خواندن آن، در دسترس نبودن وسایل بازی قبل از کتاب خواندن، مکالمه و گفتگوی کم با کودک، و مدل های گفتاری بد ونامطلوب.

محرومیت های عاطفی می تواند به طرق ظریفی پیشرفت کودک را در یادگیری دچار کندی سازد. همچنین ناشادی در خانه یا مدرسه، و یا هر شکل دیگری از ناامنی، آسیب رساننده است. نقائص بینائی و شنوائی و دیر حرف زدن کودک به هر دلیلی، یادگیری خواندن را به تأخیر می اندازد. هرگاه در ادای کلمات به طور معنی داری تأخیر بیفتد، کودک در یادگیری خواندن دچار وقفه خواهد شد. رابطهٔ بین مشکلات برتری جانبی دست ها و وضع جانبی بدن، با رشد کلامی و گفتاری و دیگر مهارت ها ارتباط دارد.

محیط مدرسه

آموزش ناقص مانند غیبت از مدرسه، تغییر مدرسه، کلاس های پرجمعیت و روش های تدریس می تواند عوامل مؤثری دریادگیری باشد. من شخصاً دربارهٔ ارزش نسبی روش کروی و روشهای تحلیلی در آموزش خواندن به کودکان مطالعاتی کرده ام، ولی هیچ نوع معلومات شخصی در این باره ندارم. آنچه مسلم است در این رابطه باید به روابط بین کودک و معلم نیز توجه کرد. بی مهری و یا ناشکیبائی نسبت به کودکی که در خواندن کند است، موجب تشدید وضعیت مذکور در او می شود.

مکیتا (۱۹۹۹) از نژاپن می نویسد: حقیقت قابل ملاحظه این است که نا توانی در خواندن در کشورهای غربی ۱۰ برابر بیشتر و متداول تر از ژاپن است. در ژاپن وسعت این مشکل بین کودکان مدرسه ای فقط ۰/۹۸ درصد است. و ذکر می کند ممکن است نظریه های راجع به ارتباط علم «سبب شناسی ناتوانی در خواندن» با ناهنجاریهای مخی، تعارضات وضع جانبی و یا فشارهای عاطفی در مواردی معتبر باشد، لکن صراحت و ویژگی زبانی که به کار می رود و هدف اصلی از رفتار خواندن، مهمترین عامل در شکل گیری این ناتوانی است.البته بیشتر یک مشکل زبان شناسی است تا یک مشکل عصبی – روانپزشکی .

 

اختلالات یادگیری

باورنکردنی است که بگوئیم جمعیت مبتلا به بد رشدی و یا بدشکلی شیارهای مخی در بین امریکائیها و اروپائیان ۱۰ برابر بیشتر از تعداد این افراد بین ژاپنی هاست، در ضمن تعارضات برتری نیمکرهٔ مغز و یا اختلالات برتری وضع جانبی در بین ژاپنی ها ۱۰ برابر کمتر از غربی هاست.

همچنین تعداد کودکانی که دچار پریشانی های عاطفی هستند در ژاپن، ۱۰ برابر کمتر از غرب است. عقیدهٔ شخصی من این است که در اروپا بیشترین تعداد افراد ناتوان در خواندن، در کشورهای انگلیسی زبان و پس از آن، در کشورهای آلمانی زبان زندگی می کنند. و اما از این نظر کشورهایی که به زبان لاتین صحبت می کنند مانند ایتالیا و اسپانیا، کمترین سهم را دارا هستند.

این مساله شاید به این علت باشد که در زبان انگلیسی به مراتب بیشتر از زبان های آلمانی و یا دیگر زبان های غربی، تعداد کلمات بی قاعده و یا روابط بی ثبات بین هجی کلمات با تلفظ آن  ها وجود دارد.

‫0/5 ‫(0 نظر)

مقالات پیشنهادی جهت مطالعه ی شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا