الگوهای رفتاری والدین برای کودکان
الگوهای رفتاری والدین برای کودکان مساله بسیار مهمی است که باید به ان توجه شود. والدین الگوی بچه ها هستند. اگر آنها عصبی باشند بچه هم عصبی می شود، اگر دروغ بگویند بچه هم دروغ می گوید، اگر شبها مسواک بزنند کم کم بچه هم مسواک میزند، اگر منظم و مرتب باشند بچه هم سعی میکند از آنها پیروری کند. پس سعی کنید همیشه در مقابل بچه رفتارهای درستی داشته باشید تا بچه ها الگوی صحیحی از شما بگیرند. در این بخش از مجله پزشکی آسان طب در این باره اطلاعاتی را تقدیم می کنیم.
الگوهای رفتاری والدین
دربارهی تربیت کودکان نکات و اصول بسیاری وجود دارند که لازم است هر پدر و مادری آنها را بیاموزد. اما دربارهی آموزش صفات خوب به کودکان از طریق رفتار مناسب، نکاتی وجود دارند که در ادامه آمده است.

برخی از الگوهای رفتاری والدین
– اگر رفتار با کودک همراه بردباری و تحمل باشد، کودک صبر و استقامت را می آموزد.
لازم است توجه کنید که رفتار شما بر رفتار فرزندتان تاثیر شگرفی خواهد داشت. بنابراین در مقابل او بردباری نشان دهید و سریع از کوره در نروید.
– اگر رفتار با کودک همراه عدالت و مساوات باشد، کودک عدالت خواهی را می آموزد.
در رفتار با کودکان خود عادل باشید و در رفتار با دیگران در مقابل کودکان خود نیز عدالت را رعایت کنید. اگر شما حق دیگران را در مقابل کودک خود پایکوب کنید، به او میآموزید که انجام این کار ایرادی ندارد.
– اگر رفتار با کودک همراه دشمنی و خصومت باشد، کودک عناد ورزی و کینه توزی را می آموزد.
از بچهها کینه نگیرید تا آنها نیز کینهتوز نباشند. همچنین دقت کنید که رفتار کینهتوزانهی شما با دیگران نیز میتواند این امر را به وی آموزش دهد.
– اگر رفتار با کودک همراه نام و یاد خدا باشد، کودک خداشناسی را می آموزد.
اگر دوست دارید کودکان شما خداشناس باشد و از احساس همراهی خداوند در زندگی خود بهره ببرد، از نام و یاد خدا غافل نباشید و در رفتار وی از این امر بهره ببرید.
– اگر رفتار با کودک همراه درستی و صداقت باشد، کودک درستکاری و راست گویی را می آموزد.
با کودک خود صادق باشید. او را نادان فرض نکنید و فکر نکنید که او از احساسات شما بیخبر میماند. بچهها بیشتر از آن که شما فکر میکنید متوجه میشوند و با دروغ گفتن به آنها به ایشان میآموزید که آنها نیز میتوانند بعضی چیزها را به شما نگویند. در صورتی که صداقت شما برای فرزندتان محیط امن خانواده را محفلی برای بیان حرفها و صداقت مییابد.
– اگر رفتار با کودک همراه استهزا و ریشخند باشد، فردی خجالتی و متزلزل بار می آید.
فرندتان را به خاطر اشتباهات و کارهای ناتمام یا نادرست خود به سخره نگیرید. از کارهای اشتباه او برای دیگران تعریف نکنید تا به دیگران اجازه دهید به آنها بخندند و صحبت با طعنه و کنایه را نیز ترک کنید. این کار شما موجب خواهد شد که فرزندتان در آینده اعتماد به نفس انجام کارها را در خود نبیند و شخصیتی متزلزل داشته باشد.
– اگر رفتار با کودک همراه زور و پرخاشگری باشد، فردی مضطرب و پرخاشگر بار می آید.
با فرزند خود پرخاش نکنید و به او زور نگویید، بلکه اگر لازم است کاری را انجام دهد با او دربارهی آن صحبت کنید و از راه درست پیگیری نمایید. پرخاش شما موجب اضطراب مادامالعمر وی شده و زورگویی شما به او زورگویی در مقابل دیگران را خواهد آموخت.
– اگر رفتار با کودک همراه راز داری و اعتماد باشد، فردی امین و راز دار بار می آید.
امین صحبتهای فرزندتان در مقابله با بقیه باشید. اگر حرفی که او از شما خواسته به کسی نگویید را (هر چند بیاهمیت) به دیگری بگویید و او به هر دلیلی از این امر باخبر شود، اعتماد او به شما برای مدت طولانی خدشهدار خواهد شد و نیز در رفتار با دیگران رازدار خوبی نخواهد بود.
– اگر رفتار با کودک همراه توجه و تایید بیش از حد باشد، فردی از خود راضی و خود بزرگ بین بار می آید.
دقت کنید که نباید همهی کارهای فرزند خود را تایید کنید و به او توجه بیش از حد نشان دهید، چرا که در این صورت او به توجه زیاد عادت خواهد کرد و اگر کسی بر خلاف حرف وی حرفی هرچند درست بزند، به طور ناخودآگاه در برابر آن مقاومت خواهد کرد و خود را برتر خواهد دید.

– اگر کودک در دوران رشد احساس امنیت و ایمنی کند، فردی استوار و ثابت قدم بار می آید.
دوران رشد به دلایل بسیاری دوران مهمی در تربیت و شکلگیری شخصیت فردی است. فرزند شما در این دوران خود، دچار شک و تردید دربارهی هستی خود و زندگیست و با مسائل بسیاری دست و پنجه نرم میکند. حمایت و احساس امنیتی که او از شما در این دوران میگیرد، شخصیت او را برای همیشه متحول خواهد کرد و از وی شخصی استوار و محکم خواهد ساخت.
– اگر کودک به قدر کافی در بازی های گروهی شرکت کند، فردی اجتماعی بار می آید.
شرکت در بازیهای گروهی علاوه بر آموزش رفتار با شکست و پیروزی، کار گروهی و روابط اجتماعی را به کودکان آموزش میدهد. به همین دلیل کسانی که در خردسالی و پیش از دبستان به مهدکودک میروند با احتمال بیشتری افرادی اجتماعی خواهند بود.
– اگر به سوال های کودک با دقت و ساده پاسخ داده شود، فردی کنجکاو بار می آید.
نعمتِ ذوقِ دانستن و سوالکردن را در کودک خود کور نکنید. اجازه دهید که دربارهی چیزهای مختلف از شما سوال کنند و با حوصله و دقت به آنها پاسخ بدهید. اگر جواب سوال آنها را نمیدانید با آنها صادق باشید و به همراه آنها به دنبال جواب بگردید. این کار موجب میشود فرزندتان فردی کنجکاو باقی بماند و استقامت کسب علم را داشته باشد.
– اگر زندگی کودک مبتنی بر برنامه و اصول و ضوابطی باشد، کودک نظم و ترتیب را می آموزد.
این مسئله نه فقط دربارهی نظم اتاق و محیط زندگی، بلکه لازم است در تمامی امور زندگی کودک رعایت شود. ساعت خواب، غذا خوردن و … را تعین کنید و آنها را رعایت کنید. همچنین دقت کنید که برای رعایت انصاف، باید برای خودتان نیز نظمی در نظر بگیرید. مسافرتهای بینظم و بدون توجه به مدرسهی کودکان و مهمانیهای دیروقت در وسط هفته میتوانند از چیزهایی باشند که نظم زندگی کودک شما را به هم میریزند.
– اگر در تماس با کودک به قول های داده شده عمل شود، کودک وفای به عهد را می آموزد.
به قولهای خود عمل کنید و اگر فکر میکنید ممکن است نتوانید به عهدی وفا کنید، قول ندهید. اجازه دهید حرمت وفای به عهد برای کودکتان از بین نرود و او را متعهد بار بیاورید.

سه اشتباه بزرگ والدین و تأثیر آن بر روحیه کودک
ذهن و روان کودک چون آئینهای صاف و پاک نسبت به هر آنچه که میبیند و میشنود، از حساسیت و اثرپذیری فوقالعادهای برخوردار است، اما متأسفانه گاهی والدین فراموش میکنند با رفتار و تربیت خود میتوانند شخصیت آنها را شکل دهند، از اینرو در برخورد با ناهنجاریهای رفتاری کودکان اولین سؤال باید این باشد که کجای رفتار والدین اشتباه بوده که کودک از آن الگوبرداری کرده است؟
نازدانه کردن کودکان
تعداد کودکانی که به سبب تربیت غلط والدین آنچنان بدرفتار شده اند که خودخواهی و خودرأیی را به راحتی میتوان در آن ها دید، این روزها کم نیست.در مهمانیها و مجالس، این دسته از کودکان به راحتی قابل شناساییاند و این موضوع حتی والدینشان را بسیار آزار میدهد، محبت بیش از اندازه به کودک شدیداً در روحیهی وی تأثیر داشته و مشکلات شخصیتی را در روان او پدیده میآورد که معمولاً در سنین بالاتر به راحتی قابل رفع نیست و بعضی اوقات این خصیصه تا سنین بزرگسالی نیز نمود پیدا میکند.
اساساً والدین باید از همان ابتدای کودکی این گونه رفتارهای کودک خود را کنترول کنند، تا اگر از کودکعمل غلطی سر زد، با عکسالعمل مناسب آن را به کودک بفهمانند. اشتباه بزرگ در این است که از کنار بهانهگیریهای بی مورد کودک بیتفاوتبگذرند. کودک باید این آموزش را ببیند که هر رفتار زشت و ناپسندی از طرف والدین نادیده گرفته نمیشود.
در حقیقت بدترین شکل از توزیع قدرت در یک خانواده، در اختیار گرفتن زمام خانواده توسط فرزندان است؛ والدینی که اقتدار ضعیفی دارند، در طول زمان و با بزرگتر شدن فرزندان، قدرت را به آن ها تفویض میکنند و اینجاست که کلَ ساختار خانواده دچار چالش میشود. اغلب فرزندانی که در این خانوادهها تربیت میشوند، متخلفمیشوند، دچار بی بند و باری میشوند، آزادیهای بی حد و حصری برای خود قائل میشوند و به منافع فردی خود بیش از منافع خانواده میاندیشند؛ بدترین پیامد تضاد و تعارض در ساختار قدرت خانواده، الگوگیری نادرست فرزندان است. این فرزندان در زندگی خانوادگی خود به دلیل الگوگیری نادرست به سمت اقتدار کامل حرکت میکنند و مشکلاتی را به با رمیآوردند. کودکی که هر لحظه به مادر یا پدرش امر میکند و آنها هم _از روی ترحم و دلسوزی_ دستور وی را هر چه باشد، همان لحظه اجرا میکنند در حقیقت بذر خودکامگی و زورگویی را در نهاد کودکشان کاشتهاند. طفل زمانی که بزرگتر شد دلش میخواهد همواره به دیگران امر و نهیکندو توقع دارد مردم به او احترام کنند با فرضی که فضیلت هم ندارد مردم به او احترام نمیکنند. وقتی مردم به او احترام نکردند، آزرده خاطر میشود، از جامعه طرد میشود، دل مرده میشود، یا با پرخاشگری و زورنمایی در برابر مردم به نوعی، عقدهگشایی میکند. اگر ریشهیابی کنیم متوجه خواهیم شد که این رفتار وعقدهمندی از زمان طفولیت منشأ گرفته است، کودک همانطوریکه به مادر یا پدرش دستور میداد و فوراً اجرا میشد به همین ترتیب از جامعه نیز این توقعات را دارد.میتوان ازعوامل نازدانه کردن طفل، تک پسر یا تک دختر بودن کودک، آخرین فرزند، یگانه فرزند بودن و… را نام گرفت. مثلاً در خانوادهای که چهار تا دختر دارد و یک پسر، این پسر را از خود راضی، نازدانه، بیتربیت و متکبربار میآورند که بالآخره به فردی رذل و مردمآزار و ظالم یا منزوی و ناسازگار تبدیل میشود.
نیکو خواهد بود گاهی از خود بپرسیم که محبت فرزند تا به کجا؟
پس به خود اجازه ندهید بار عصبانیتها و مشکلاتتان بر کودک بیخبر و معصومتان فرود آید و باعث عقدهای شدن وی گردد و هم به کودکتان اجازه و فرصت ندهید که از بیتفاوتیها و یا توجهات بیشازحد تان منحرف، بیعفت و گستاخ شود.این موضوع را در این جمله میتوان خلاصه کرد: خانواده مکانی است که روح فرمان برداری ومسئولیت پذیری و اجتماعی شدن باید در درون کودک پایه ریزی شود.
مقایسه کردن کودک با همسن و سالان
این نکته را هرگز از یاد نبرید که کودکان به هیچوجه از مقایسه شدن با دیگر همسن و سالان شان استقبال نمیکنند و بعضی اوقات این موضوع میتواند بذر کینه های بزرگی را در ضمیر کودک بکارد. فرقی نمی کند شما کودک تان را با چه کسی مقایسه می کنید، در بعضی اوقات حتی مقایسه او با خواهر یا برادرش نیز همین پیامد را دارد. باید بپذیرید که کودک شما به خودیِ خود فردی مستقل است و باید از همین دورانِ کودکی حس اعتماد به نفس را در او ایجاد کرد. اما پدیدهی مقایسه کردن کودکان از مهم ترین عوامل تخریب این حس سرنوشت ساز در کودک است. در کنار این موضوع، حسادت نیز از جمله دیگر نتایج مقایسه کردن کودکان به شمار میرود. کودک شما بدون شک حس حسادت را نسبت به الگوی مورد نظر شما پیدا خواهد کرد و فرقی نمیکند که آن الگو برادر، خواهر یا فرد دیگری باشد. شما میتوانید به جای این کار نکات مثبت و شایسته، صفات پسندیده و تمام خوبیهایی را که میخواهید فرزندتان دارا باشد را در قالب تشویقها و تحسینها به او بیاموزانید، بهترست که دختر یا پسرتان را همواره با القاب نیکو و برازنده خطاب کنید. مانند: مؤمن و متدین، قهرمان، درسخوان، متفکر، با پشتکار، تلاشگر و….
هرگاه کودک شما به این باور برسد که صفات و خوبیهایی را در خود دارد، بزودی این باور قسمتی ازاهداف و سپس جزء شخصیت او میشود؛ پس بجای اینکه روزی دهبار کارهای دیگران را به رخ فرزندتان بکشید بهتراست از خوبیهایش تقدیر کنید و انگیزهی رشد و بالندگی را به او بدهید؛ نه اینکه در عوض برطرف کردن مشکلات او، از خلاها، ضعفها و شکستهایش سلاحی برای مقابله و سرکوب کردن وی بهدست گیرید. این شلیکها شخصیت وی را نشانه گرفته و در نهایت اعتماد به نفس را در کودکتان به هلاکت خواهد رساند.
آموزش دروغ مصلحتی
بعضی خانواده ها همه روزه در خانه صنوف فشردهی آموزش دروغ مصلحتی برای کودکان خود برگزار میکنند! بدون آنکه متوجه باشند کودکان همچون کامرهی فیلمبرداری تمامی رفتارهای درست و غلط را ضبط میکنند. دروغهای کوچک و بزرگ شما به هر دلیلی به دوستان، اقوام، همسایهها، همکاران و…الگویی زشت و ناپسند برای کودکتان است و در نهایت او را فردی دروغگو بار میآورد.
به یاد داشته باشید که دروغ را برای کودکتان به هر دلیلی، عملی بسیار زشت و ناپسند جلوه دهید و باید به او راستگویی را آموزش دهید. از اینرو اگر کار زشتی را برای اولین بار انجام داده و به شما حقیقت را میگوید با چهره یی جدی، اما نه عصبانی اول او را به دلیل راستگوییاش تحسین کنید و سپس از او قول بگیرید که دیگر کار ناپسندش را تکرار نکند. در صورتیکه با گفتن دروغی بخواهد اشتباهش را پنهان کند و یا چیزی را به دست آورد، هرچند هم که دلیل یا عذریا بهانهایبیاورد، نباید سهلانگاری کنید. به او بفهمانید که دو کار نادرست را پیهم مرتکب شدهاست؛ یکی اینکه اشتباه اولی را انجام داده و از آن مهمتر اینکه خواسته با دروغ حقیقت را کتمان کند و سعی کرده تا دیگران را فریب دهد. در محیط منزل نیز به هر دلیل دروغ را ممنوع کنید و اصطلاحاتی همچون دروغ مصلحتی و… را از ادبیات خانهی خود خارج کنید. کودک باید تعفَن و گندیدگی دروغ را حس کند، برای این کار میتوانید بعضی تشبیهها و مثالها را برایش بیان کنید. مانند حدیثی که عبدالله بن عمر از رسولالله روایت میکند که فرمودند: زمانیکه بنده دروغ میگوید فرشتگان به سبب بوی بدی که از عمل او متصاعد میشود، بهاندازهی یک میل از او دور میشوند؛ یا گاهی از او بپرسید آخرین دروغی که گفتهاست کِی بوده؟ و چرا؟ آیا از آن توبه کرده یا نه؟ و….
- در صورتیکه فرزندتان به طور کامل درک نماید که:
- دروغ هیچ توجیهی ندارد و هرگز راه نجات شده نمیتواند.
- فرد دروغگو نزد وجدانش، خداوند و مردم بیاعتبار، شرمنده و عاقبت رسوا خواهد گشت.
- دروغش را فرشتهکاتب خواهد نوشت و روزی هویدا خواهد گشت و بخاطر آن در نزد خداوند و مخلوقات خجل خواهد شد.
و از سوی دیگر نمونهی این نصایح و پند و عبرتها را در عملکرد شما ببیند به توفیق خداوند، فرزندتان از شرَ این گناه نجات خواهد یافت.البته پاشیدن یک بذر نیاز به ممارست و پیگیری و تداوم تلاش شما دارد.
بزرگان گذشته سعی کردهاند کودکان را به راستگویی و صداقت عادت دهند؛ لذا آنان را در کودکی تلقین به صدق و راستگویی میکردند. دربارهی برکات راستگویی و حقگرایی صرفذکر حکایت ذیل کفایت میکند.
امام جلیلالقدر عبدالقادر گیلانی میگوید: من از دوران کودکی به صدق و راستگویی تربیت شدهام. یکبار از مکه به بغداد به منظور طلب علم حرکت کردم. مادرم برای من چهل دینار را در زیر بغل من در جامهی من دوخت، تا خرج راه و سفرم نمایم و از من تعهد گرفت که راستگویی را همیشه پیشهی خود کنم. همینکه از سرزمین همدان بگذشتیم، گروهی از راهزنان جلوی ما را گرفتند، کاروان را نگاه داشتند و کسی مرا تعرَض نکرد. یکی از راهزنان نزد من آمد و گفت: چه چیزی همراه داری؟ گفتم: چهل دینار همراه دارم. او فکر کرد که من استهزاء میکنم، مرا رها کرد و برفت. دیگری آمد و پرسید: ای فقیر! چه چیزی با خود داری؟ من حقیقت را به او گفتم. مرا نزد سرگروه راهزنان بردند؛ او از من پرسید و من حقیقت را کاملاً گفتم. امر کرد تا جامهی مرا بشگافند، آنچه گفته بودم یافتند. سپس گفت: چه چیزی تو را به راستگویی وادار نمود؟ گفتم: مادرم از من تعهد گرفته است که همیشه راست بگویم، لذا میترسم مبادا عهد و پیمان مادر را بشکنم و من در عهد وی خیانت نمیکنم. سرگروه راهزنان با شنیدن این سخن سخت متأثر شد و احساس خوف و خشیت نمود. آنگاه فریاد برآورد و گفت: تو میترسی از این که مبادا عهد مادر را بشکنی، پس من چگونه نترسم از این که چند سال است که عهد خداوند را خیانت کردهام!
سپس دستور داد که هرچه از کاروان گرفتهاند آنها را پس دهند و گفت: من دیگر به دست تو توبه میکنم. دزدان دیگر گفتند: شما که در دزدی سرگروه ما بودید چه خوب است که امروز در توبه کردن نیز سرگروه ما باشید، ما همگی توبه میکنیم. به اینترتیب به برکت صدق و راستگویی همگی توبه کردند.