بررسی کامل صحت نظریه تناسخ

تناسخ از ریشه نسخ است و به معنی کوچ کردن ارواح، از یک بدن به بدن دیگر می باشد که فرانسوی ها به آن metampsycose میگویند, metam به معنی تغییر و انتقال وpsycose به معنی جسم. نظریه تناسخ معتقد است که اجساد قالب و کالبد روح هستند و ارواح به این کالبدها وارد شده و در آن زندگی می کنند و با متلاشی شدن اجساد از آنها خارج شده و به جسم دیگر منتقل می شوند. البته در فلسفه تناسخ انسان در ابتدا یک روح و جسم واحد دارد که اگر در طول حیات پاک زندگی کرده باشد و گناهی مرتکب نشده باشد پس از مرگ جسم او نیز با روح یکی شده و به جهان دیگر منتقل می شود اما اگر چنین نبود چرخش روح آغاز می شود و از جسمی به جسم دیگر که می تواند یک کالبد انسانی و یا هر موجود دیگری – بنا بر عملی که در زندگی قبل انجام داده – منتقل می شود و در این گردش دایم، این تغییر بدن ادامه می یابد تا جایی که روح مطهر شده و به حالت اولیه درآید ولی اگر هرگز نتوانست تطهیر شود در چرخه عذاب آور مرگ ابدی ارواح اسیر می شود.

نظریه تناسخ

تناسخبه دلیل تفکر بالا بود که مصریان باستان از مومیایی کردن جسم بهره می بردند تا روح پس از سیر مذکور بتواند به جسم خود باز گردد. در کل می توان گفت که روح اکثریت انسانها توان تکامل را ندارد و به نوعی باید طی فرایند مذکور به تکامل تدریجی دست یابد و به همین دلیل است که معتقدان به تناسخ باور دارند که روح انسانها در گذشته زندگی کرده و تا امروز نیز به حیاط این جهانی خود پایبند است. اما به لحاظ تاریخی نخستین کسانی که به این نظریه گرویدند، آریایی های کوچنده به هند بودند. اندیشه ای که بعدها پایه و اساس اصلى و جوهر فلسفه هندوییسم هم شد. انتقال ارواح یا تناسخ که هندوان به آن سمساره مى گویند، بر این عقیده است که روح آدمى در هنگام مرگ در همه ى احوال یک سلسله تولد و تجدید حیات را طى مى کند و پیاپى از عالمى به عالمى دیگر در آمده و در کسوت هر حیات دوره خود را طى کرده و سرانجام در زمان مرگ؛ بار دیگر به پیکرى دیگر منتقل مى شود. ضمن این که ضرورت ندارد همیشه در عرض یک سطح واحد موجود باشد، بلکه ممکن است در زمانى محدود در عوالم گوناگون حلول کند، به طور مثال گاه در گیاهان و جمادات و زمانى در حیوانات و جانوران یا روان فرد عامی در کالبد برهمنى درآید ـ تا روزی که روح در مقامی جاویدان در عالم بالا با او محشور شود یا این که در مقام پایین سرنگون شود و تا ابد آنجا بسر برد در واقع این نظریه تحت عنوان اصل «کارما» معتقد است که بشر به دلیل اینکه در زندگی قبلی اش چگونه آدمی بوده و چه کارهایی کرده است ، باعث می شود در حیات بعدی در مرحله ای پایین تر یا بالاتر قرار گیرد.

البته بر اثر چرخه های متوالی زنده شدن و مرده شدن و انتقال روح به قالبهای دیگر آنقدر ادامه میابد تا کارمای انسان سوخته شود و در نهایت به وصل « نیروانا» برسد. کارما در اینجا همان قانون علی و معلولی است. یعنی اگر آدم کار بدی انجام داده باشد سبب بوجود آمدن کارما می شود یعنی همان قانون عمل و عکس العمل. تناسخ هنوز هم در هندِ امروز، نه فقط میانِ هندوها و متعصبان‌شان که سیک‌ها باشند، که در میان پیروانِ سایرِ ادیان، یک باورِ بومی است. بسا هندوهایی که مقیمِ کشورهای غربی‌اند و هنوز از حشره‌کش استفاده نمی‌کنند. نه برای حفظِ محیط زیست و سوراخِ لایه‌ی اوزون، بل‌که از آن رو که مبادا روحِ پدربزرگ یا خانم والده‌شان را که در قالبِ یک سوسک تجسد یافته، آزار دهند! حتی گفته شده است که یکی از دلائل مهم تکریم هندوها نسبت به حیوانات بخصوص ” گاو ” در همین راستاست! یعنی تصور عمومی بر این است که شاید روح یک انسانی برای مراحل تکمیل خود به بدن این حیوان ” مثلا گاو” وارد شده باشد و لذا گرچه این حیوان مثلا شکل گاو را دارد اما در واقع با روح انسانی است.

تناسخ، در عصر و زمان ما- که تجربه های پساکولوژیکی (فراروحی) گوناگو نی گسترش داده شده است- نیز بسیار مشهور است و امروز، همچون مذهبی شده است که مهاجرت ارواح را به عنوان یک سیستم عقیدتی، درآورده است و به عنوان عکس العمل در برابر نارسایی ماده، به این گونه حادثه ها بسیار زیاد علاقمندی وجود دارد. برخی تناسخ را در قالب عرفانهای سکولار جای می دهند.عرفان سکولار یک سری جریانات معنوی گرای دینی است که با عنوان جنبشهای نو پدید دینی (NRM,NMM) شناخته می شود. با توجه به این تعالیم می توان گفت که این گرایشات به ادیان بزرگ آسمانی بی توجه هستند و نوعی بی تفاوتی و گاه مخالفت با ادیان بزرگ آسمانی را در عرفان سکولار می بینیم. بنابراین مسئله، تعبیر سکولار درباره این عقاید و عرفانها به کار برده می شود.

برخی معتقدند که باور تناسخ ریشه تاریخی ندارد و می گویند: ” برخی از حلقات،‌ به ریشه دار و قدیمی بودن عقیده تناسخ باور دارند. حتی به همین خاطر به اسطوره های تاریخی زیادی روی آورده می شود و به حکایاتی که هرودت نقل کرده – و اکثر آن دروغ است- به دید یک حقیقت می نگرند و حتی تلاش میگردد تا داستانهای پر زرق و برق “اویده” مسند این کار قرار گیرد. درین میان، بعضیها ادعا دارند که جریان این “سیر و سفر روح” نه تنها در بین انسانها بلکه در بین حیوانات و حتی گیاهان نیز معمول است و امتداد دارد. نظر به گفته شارح “جام گیتی نما” تناسخیان براین باورند که ارواح مجبور به مهاجرتی هستند که تمام عالم موجودات را فراگیرد. یک دسته از ارواح از بدن انسانها به حیوانات و از آنجا به عالم نباتات،‌ جمادات و معادن … و بدین طریق، با یک سوق دوامدار و نامتناهی جبری، از خشکی ها به دریا ها و از دریا ها به خشکی ها در رفت و آمد اند. انتقال روح از بدن یک انسان به انسان دیگر را “نسخ “‌ و رفتن آن را به بدن حیوانی که مناسب او باشد “مسخ” و داخل شدن آن را به گیاهان و درختان “رسخ” و حلول آن را در معادن “فسخ” میگویند.”

دلایل عقلی بطلان نظریه تناسخ

تناسخموضوع تکامل و اصل تکامل حیات موجودات بعنوان یکی از دلائل عقلی مخالفین کارما همواره مطرح بوده است. آنها معتقدند که موجودات هستی همواره در طول زمان سیر تحول و تکامل خویش را می پیمایند و برگشت به گذشته و یا رجوع به مرحله ما قبل خویش امری محال است. صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف در کتاب ” اسفار” خویش در این باره مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحلهء تکوین ، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله اى از قوه به فعلیت مى رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوهء محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته به ماده منى و جنین تعلق بگیرد. «اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى که آمادهء قبول تأثیر و تدبیر است اشتغال یافت وآفریدگار نفوس و صور، بر استحقاق طبیعى به آن نطفه افاضه نفس نمود اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دگرى هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد چه بالوجدان ، هر فردى در خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.

خلاصه در یک جمله میتوان به اصلی که همواره فیلسوفان بدان اعتقاد داشته اند در این قسمت از بحث اشاره کرد : موجودی که از قوه به فعل در آید و به ” فعلیت ” برسد ؛ برگشتن به حالت قوه امری محال است. مع الوصف این موضوع از دلایل انکار و مخالفت با موضوع تناسخ بشمار میرود. از جمله دلائل عقلی دیگری را که در رد تناسخ دیده ام ” موضوع عدم هماهنگی و شباهت دو روح مانند هم میباشد درست همانند عدم همانندی و یکسانی دو جسم” و همچنین تطبیق و هماهنگی هر روح و نسبت بسیار نزدیکی که هر روح با جسم خویش دارد، میباشد. اضافه بر آن بدلیل تکامل روح در یک بدن منکرین تناسخ این سوال را مطرح میکنند که چگونه ممکن است که روح مثلا یک انسان 80 ساله که بدنش از بین رفته در جسم یک کودک تازه متولد شده حلول کند و از نقطه صفر شروع کند . اولا این که تکامل روحی نیست و دیگر آنکه آیا این کودکی که روح دیگری در او حلول کرده آیا همان رفتار خام کودکانه را خواهد داشت یا نه از مرحله 80 سالگی به بعد شروع میکند؟!! اگر نظریه تناسخ صحیح بود مى بایست روحى که به بدن دوم تعلق گرفته است ، حالات و زندگانى که در بدن اول داشته را به یاد مى داشت چرا که تذکر و نسیان از حالات و کمالات روح است، هیچیک از ما با مراجعه به درون خود، چیزى از حالات و صفات بدن دیگر را به یاد ندارد و این خود ساده ترین و واضحترین دلیل بطلان تناسخ است.

تناسخ از نظر اسلام

تناسخاسلام همچنین با طرح بیاناتی به رد نظریه تناسخ می پردازد و می گوید: اولا، تناسخ از نظر مذهبی بهانه ای برای انکار رستاخیز و عدم نیاز به پاداش و کیفر در سرای دیگر و احیانا بهانه ای برای قائل شدن به ازلیت ارواح می شود، لذا یک مسلمان واقعی نمی تواند معتقد به تناسخ و عود ارواح به هر شکل و صورتی باشد، و تحقیق این موضوع از نظر دانشمندان مذهبی، و بسیاری از آیات قرآن، این عقیده را طرد می کند. ثانیا، از نظر اجتماعی، وسیله موثری برای تخدیر افکار، و آماده ساختن افراد برای تن در دادن به انواع محرومیت ها و بدبختی ها و ناکامی هاست؛ به گمان این که این ها کیفر اعمالی است که در زندگی سابق انجام داده اند و باید آنرا تحمل کنند، تا به اصطلاح پاک و کامل بشوند. یا به امید این که در زندگی آینده که به این جهان باز می گردند، جبران خواهد شد؛ پس تن در دادن به آنها ها ناراحت کننده نخواهد بود و به این ترتیب این عقیده، محرومان و ستمدیدگان را تشویق می کند که به بدبختی های موجود تسلیم بشوند!

ثالثاً، از نظر اخلاقی، این عقیده بسیاری از تبعیضات اجتماعی و ظلم و ستم ها را توجیه می کند، و کوشش برای مبارزه با اینها را بی دلیل می شمرد، چه این که قطعا یا احتمالا، این گونه افراد، کفاره جنایات خودشان را در زندگی سابق می بینند تا پاک بشوند، پس چرا ما مانع تکامل انها بشویم و در راه پاک شدن آنها سنگ بیندازیم؛ بنابراین، ترحم به آن ها هم بی دلیل است! همچنین ما نباید نسبت به افراد معلول و ناقص الخلقه و یا ملل استعمار زده و رنج دیده احساس ناراحتی کنیم.

منبع: https://mag.asanteb.com

‫5/5 ‏‫(2 نظر)‬

مقالات پیشنهادی جهت مطالعه ی شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا