مرد سالارى باورى درون همه ى ما

مرد سالارى ، موجودیتی انتزاعی و مستقل از ما نیست؛ بلکه قبل از هر چیز و بیش از هر چیز در درون ماست. به عنوان مثال، وقتی همواره بیش از ارزشهای عاطفی، به وظایف خود در قبال دیگران اهمیت می دهیم و به عقل اجازه می دهیم تا به طور مستمر بر قلبهای مان حکومت کند، در واقع مؤید این است که عواطف و افکارمان را مطابق آنچه نظام مردسالارانه به ما دیکته می کند، مدیریت می کنیم.

مرد سالارى
مرد سالاری

مرد سالارى چیست ؟

شاید وهم و خیالی بیش نباشد که فکر کنیم می توانیم این نزاع را با جدا کردن خوب و بد از یکدیگر حل کنیم. زیرا ورای این داستان، اکثریت مردان نیز داستانی دیگر دارند و آنها نیز همچون زنان، مورد ظلم و ستم ناشی از نظام مرد سالارى قرار میگیرند. مردان ناچارند از یک کلیشه مردانه سخت و قهرمانانه تقلید کنند، قادر به تبادل احساسات نباشند و به طرز قابل توجهی با بخش عظیمی از خویشتن خود بیگانه باشند.

این فشارها به حدی است که زنان معتقدند مردها بی احساسی اند و وقتی صحبت از تشکیل خانواده و تحصیلی فرزند به میان بیاید، مردها هیچ شایستگی ندارند. در نقطه مقابل، مردها بر این باورند که زنان قادر به اندیشیدن نیستند.

ادامه ترویج چنین تعصباتی، به جاودانه ساختن نابرابری های نشأت یافته از نظام مرد سالارى دامن میزند.

آیا زمان آن فرا نرسیده که مردان و زنان مسئولیت مشترک خود را در این درام تاریخی بپذیرند؟ آیا وقت آن نرسیده که بپذیرند در هر دو سوی ماجرا دژخیمان و قربانیانی وجود داشته اند؟ آیا این واقعیت هردو جنسی را ملزم نمی سازد که نسبت به جایگاه های خودآگاهی بیشتری پیدا کنند؟

حقیقت این است که زنان بسیاری در تقلا برای موفقیت در دنیای مردانه، وارد این بازی «خشن» می شوند و از همین طریق قدرت این قانون مردسالاری وحشتناک را تحکیم می کنند، قانونی که تأثیری برابر روی مردان و زنان دارد: اگر می خواهید بقای خود را حفظ کنید، خود را از عواطف و احساسات جداکنند!
در حقیقت، تا وقتی چنین دیدگاههایی بر جامعه ما حاکم باشد، «زندگی مشترک» همچون رؤیایی دست نیافتنی به قوت خود باقی خواهد ماند. مردانگی پدرسالارانه بر بریده های قلب ها و کالبدها بنا شده است. این نظام برمبنای سرکوب احساسات و نفسانیت و مسدود ساختن ابراز احساسات خودانگیز بنا شده است. دارویی که این نظام برای تمام بیماریهای ما تجویز میکند، قدرت استدلال انتزاعی است که قانون خود را بر سایر مفاهیم انسانی اعمال می کند. این مشارکت جمعی ما – مردان و زنان شبیه به هم – در این افسانه جمعی است که ما را دورتر می برد و از زندگی و هر نوع عشق ممکن نسبت به افراد و دنیای پیرامون مان جدا میسازد.

در حقیقت، مرد سالارى خیلی بیشتر از قدرت اجتماعی و سیاسی سازمان یافته خودنمایی می کند. مردسالاری ما را به طرز وحشتناکی منزوی ساخته است و از این حیث زخمی عمیق بر پیکر هر مرد و زنی وارد آورده است تنها علاج ممکن براى این بیمارى هاى ما این است که  عشق و محبت واقعى را میان مردان و زنان گسترش دهیم تا به یکدیگر همچون شرکایی برابر و مکملی بنگرند.

به سمت عشقی نوین

سابقه عشق ورزی بین مردان و زنان چندان گسترده نیست. ازدواج از روی عشق پدیده ای است که نسبتاً مربوط به دوران اخیر است و زندگی با یکدیگر برمبنای عشق حتی از آن هم نوپاتر است. اجداد و نیاکان ما، گذشته از ضرورت تشکیل یک خانواده، اغلب به خاطر بقای اقتصادی ازدواج میکردند تا بتوانند به وضعیت اجتماعی خود بهبود بخشند یا این که میراث اجدادی خود را حفظ نمایندیا افزایش دهند. در موارد بسیاری، آنها باهم میماندند تا از انگشت اتهام کلیسا و نیز همسایگانشان برحذر باشند. برای آن ها، رابطه عاشقانه جایی در فهرست وظایف ازدواج نداشت، بنابراین رابطه عاشقانه با فرزندان شان نیز برای آنها فاقد اهمیت بود.

در نسلی های پیشین، نقشی های مادر و پدر و مرد و زن از پیش تعیین شده بود. اما نوعی ابهام بیمارگونه این مفهوم کهنه از هستی را کمرنگ می کرد و به همین دلیل است که اکنون تصویری که از خودداریم و نحوه ارتباط خود با دیکران را مورد پرسش قرار می دهیم. مادر و پدر نقش های مشخصی ندارند.

اکنون ما با پرسش هایی از این قبیلی مواجه شده ایم: مرد چیست، زن چیست، رابطه با جنسی مخالف چیست و رابطه مواجهیم که فرصتی بی مانند برای رشد را پیش روی مان قرار میدهد. تاکنون هیج تمدن دیگری این فرصت را نداشته است که چنین موضوعاتی را در سطح وسیع موردتوجه قرار دهد، امری که موجب می شود با عصری هیجان انگیز و درعین حالی مشکلی دار مواجه شویم. آرین اموند، روزنامه نگارو نویسنده، علت بدبینی که روابط فاجعه بارمان تهدید می کند، شرح میدهد. او تصدیق می کند که مردان و زنان هرگز در شرایطی بهتر از این نبوده اند، زیرا برای نخستین بار در تاریخ، ارتباط با یکدیگر خارج از نقشی های مقرر خود را آغاز کرده اند.

نظام مرد سالارى ، ساختار هویت های مردانه و زنانه را به نحوی طرح ریزی نموده که امروز وجود زوج های سازگار تبدیل به امری غیرممکن شده است. با این حال اقدام مخاطره آمیز نوین انسان، وسوسه انگیز و تحریک آمیز است. اما یک چیز قطعی است. اکنون که افراد مدعی استقلال خود هستند، چالش جدید روابط عاشقانه، نه برمبنای قربانی شدن یک فرد به خاطر دیگری، بلکه براساس چنین الگویی است: با هم یکی شویم و درعین حال همواره فردیت های کامل خود را حفظ کنیم، دو فرد مستقل و درعین حال همواره با هم یکی باشیم.

امیدواریم این مقاله از مجله پزشکى آسان طب برایتان مفید و موثر واقع شده باشد.

‫0/5 ‫(0 نظر)

مقالات پیشنهادی جهت مطالعه ی شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا