انسان ها قربانی توارث خود نیستند!

انسان ها برای تصعید و تعالی نیاز به آرامش و صفا دارند و این آرامش درونی به او امکان خواهد داد تا با دنیا و روزگار سر صلح و سازش داشته باشد.ما درمجله اینترنتی آسان طب در مورد انسان ها قربانی توارث خود نیست، بیشتر توضیح خواهیم داد.

انسان ها

 

داستان پسر معدنچی

یکی از خواهران من که به شغل آموزگاری اشتغال داشت ، برایم تعریف کرد که شاگرد با استعدادی دارد که از لحاظ هوش و ذکاوت استثنائی است ولی وضع مالی او خراب است . از این رو خواهرم به کشیش محله پیشنهاد کرده تا پسرک را به مدرسه مخصوص کودکان بی بضاعت که زیر نظر کلیسا اداره می شود، بفرستد تا بتواند به تحصیلاتش بطور رایگان ادامه دهد.

اما جالب اینکه آن پسر فقیر ولی با استعداد این پیشنهاد را رد کرد و اظهار داشته بود ” که من پسر یک معدنچی هستم و جای من در این مکتب نیست ! ” و پدرش نیز گفته پسرش را تایید کرده بود. این طرز فکر این پدر و پسر را همچون سایر اشخاصی که گرفتار چنین شیوه تفکری می شوند، فلج کرده و از هر نوع پیشرفت بازداشته بود.

داستانی دیگر از نگاهی دیگر به انسان ها

یک زوج اریستوکرات و اشراف منشی که وابسته به همین کلیسا بودند، تصمیم گرفتند یکی از شاگردان پسر را که در مدرسه مخصوص این کلیسا درس میخواند ، به فرزندی قبول کنند.

خواهر من که معلمه آن مدرسه بود، پسر یتیمی را به آنها معرفی کرد و پدر و مادر تعمیدی بی آنکه توجهی داشته باشند که آن پسر از چند نسل به معدنچیان تعلق داشته است ، و به اصطلاح جزو طبقات پست اجتماع بحساب می آید، او را به فرزندی پذیرفتند و پسرک را به بهترین مدارس سپردند و پس از آن نیز فرزند خوانده شان را روانه کالج ساختند که بر طبق آداب و رسوم آن عهد تربیت پذیرفت و بزرگ شد و در موسساتی که درس می خواند با فرزندان اشراف دوستی و صمیمیت بهم زد و در شرایط بسیار خوب و در کمال رفاه دوران نوجوانی را پشت سر گذاشت و سرانجام فارغ التحصیل شد.

یک روز که در تعطیلات به دیدن خواهرم رفته بود ، از وی برای صرف عصرانه دعوت نمود، ولی در همانجا اظهار داشت که اجازه نخواهد داد خواهرم ، کالسکه چی خود را به خانه او ببرد، زیرا معتقد بود که آن کالسکه چی پسر یک معدنچی و از طبقه فرودست جامعه می باشد که بایستی مقام و منزلت خود را بشناسد و از مرز خود فراتر نرود.

حال آنکه خود او هم بچه یتیمی فرزند یک معدنچی بود، ولی او را یک خانواده اشرافی به فرزند خواندگی پذیرفته و به مدرسه و دانشگاهش گذاشته و تربیتش کرده بودند و بیآنکه به اصل و نسبش کاری داشته باشند، زندگی مساعدی برایش فراهم ساخته بودند، اما او خود بی آنکه اصالت و طبقه خویش را در نظر بگیرد، در مواجهه با یک پسر معدنچی او را از طبقه پائین بحساب می آورد و حاضر نمی شد حتی او را به خانه خویش راه دهد.

اگر این دو جوان را با هم مقایسه کنیم ، پسرک اولی خود را پسر یک معدنچی می شمارد و می گوید چون از طبقه فرودست اجتماع است، بنابر این شایستگی آن را ندارد که وارد مکتب کلیسا شود، و به عبارتی شهامت پذیرفتن آن پیشنهادی را که به او شده، در خود نمی یابد، چون خود را پست می شمارد.

به گفته ای دیگر این سطح فکر او بود که مانع ترقی و پیشرفت بعدی وی شد و هیج ارتباطی با ژن او و یا اینکه او پسر یک معدنچی بود ، نداشت.

انسان ها

 

این مسخره است که کسی تصور کند:

 

پدر و مادر و جد و نیای او سرچشمه و کانون قدرت و صفات و گرایش او و استعدادها و خصوصیات او بوده اند.

این شخص به این ترتیب ظرفیت و توان خود را محدود می سازد و در ضمن عقل و خرد و هوش و ذکاوتی را که در نهاد او قرار دارد، نفی می کند، و ارزشی برای آن قائل نمی شود.

انسان ها را هرگز نمی توان مجموعه اتمها و مولکولها وژن ها و عوامل ارثی بشمار آورد. او وارث تمام مواھب و استعدادهای روحی و معنوی و مادی است که گنجینه ای است پایان ناپذیر و در تمام طول هستی در اختیار او قرار داده شده و این دیگر بستگی به میل و اراده او دارد که چگونه از آن استفاده و برداشت نماید.

روح انسان ها به ماشین ضبط صوتی می ماند که تمام اعتقادات و احساسها و یادها و باورها و ایده هائی را که پذیرفته، و از کودکی در آن ثبت شده اند، در ضمیر باطن نگاهداری می کند.

در عین حال هر کس در هر زمان می تواند نوار روحی خود را عوض کند و آن را با نمونه های جدیدی چون شادی وامیدواری و اعتدال و زیبائی و خرد و کمال و آرامش تعویض نماید.

اندیشه هر شخص واسطه و رابط او با روح و جسم و دنیای خارجش می باشد.

 

انسان ها

مردان و زنان استثنائی و برجسته و نخبه در این سرزمین و با نقاط دیگر جهان صرفا به این علت از شهرت و اعتبار برخوردار نشده اند که اجدادشان پای به اینجا نهادند و یا مثلا خصلت موروثیشان چنین بود و چنان بود و یا اینکه به عقیده گروهی که تصور می کنند، می توان نژاد خوبی (مثل اسبها) تربیت کرد و پرورش داد آنها چنین از کار درآمدند!

فراموش نکنیم که صاحبان هوش و درایت و حتی بسیاری از نوابغ در زاغه ها و کلبه ها بزرگ شدند و دستورها و رهنمودهای خود را تنها از روح خویش دریافت کردند و به همین ترتیب به عالی ترین درجات علم و دانش رسیدند و نه تنها خود، بلکه مردم و همنوعان خویش را از ثمرات نبوغ خود بهره مند ساختند.

که به عنوان نمونه می توان به “جورح کارور ” شیمیدان معروف اشاره کرد . او بجای اینکه احساس حقارت کند، و دوران تنگدستی و مشقت بار کودکی اش را به یاد آورد، به درس و تحقیق پرداخت و آنچه را می خواست بدست آورد.

‫0/5 ‫(0 نظر)

مقالات پیشنهادی جهت مطالعه ی شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا