نکاتی که درمورد افسردگی زنان در جامعه نمیدانید!
افسردگی زنان یکی از مشکلاتی است که گریبانگیر بسیاری از آنان شده است. این افسردگی در هر مقطع زمانی مثل ازدواج ، بارداری ، سن بلوغ و …. ممکن است اتفاق بیافتد. افسردگی هر چقدر دیر تر درمان شود مشکلات شدیدتری به بار می آورد. در این بخش از مجله پزشکی آسان طب درباره افسردگی زنان اطلاعاتی را تقدیم می کنیم. امیدواریم از این بخش بهره کافی را ببرید.
افسردگی زنان در جامعه
وقتی اجتماع و خانواده، زنان و دختران را تنها می گذارند آنان افسردگی را یاد می گیرند. به گفته روانشناسان آمار ها نشان می دهد مشکلات اقتصادی، شکاف های عظیم طبقاتی، افزایش آگلاهی های زنان و افزایش مطالبات سیاسی و اجتماعی آنان از یک سو و عدم دریافت پاسخ مناسب، این مطالبات از سوی دیگر سهیم شدن زنان در مناسبات اقتصادی جامعه و برخورد با تنش ها و نوسانات معمول آن و … اینها و علل و عوامل بسیار دیگر ناشی از پیچیده شدن روزافزون روابط اجتماعی و حضور گسترده زنان در این روابط در افزایش افسردگی زنان دخیل بوده و علت افسردگی زنان به شمار می ایند.
افسردگی زنان چیست و چگونه نمود پیدا می کند؟
افسردگی یک اختلال عاطفی است که در بعد عواطف فرد اختلال ایجاد می کند. افسردگی می تواند هم دلایل بیرونی و محیطی داشته باشد و هم علل ژنی و درونی داشته باشد.
به لحاظ ژنی هورمونها تغییراتی در بدن ایجاد می کند. از آنجا که زنان به سبب طبیعت شان بیشتر از مردان در معرض تغییرات هورمونی هستند، طبیعتا بیشتر از آنها دچار افسردگی می شوند دوران بلوغ، ازدواج، بارداری، شیردهی و حتی سقط جنین شرایطی ایجاد می کند که زن را در معرض بیماری افسردگی قرار می دهد.
نمودهای جسمانی این افسردگی عبارتند از: کمردرد، سردرد، سرگیجه، تغییر در میزان خواب و اشتها
نمودهای روانی آن نیز عبارتند از: لذت نبردن از فعالیت های روزمره زندگی، خلق تحریک پذیر، میل به خودکشی و مرگ (در حد اندیشیدن) هستند.
در بسیاری از موارد افسردگی زنان کاملا زاییده محیط بیرونی شان است
زمانی که زن احساس کند در زندگی به بن بست و پوچی رسیده است و توان و امکان تغییر این شرایط و همچنین راه حلی برای نجات خود از آن شرایط را ندارد، چارہ ای جز افسردگی و گوشه گیری برای او باقی نمی ماند.
زنان، چه خانه دار و چه شاغل، در جایگاه های مختلف اجتماعی چون استاد، مدیر، مادر، همسر و… ایفای نقش می کنند اما جامعه و به ویژه خانواده زنان را تنها گذاشته اند.
همه این طور فکر می کنند که تربیت فرزندان تنها در گرو دستان توانمند مادران است و پدران عملا هیچ نقش و مسئولیتی در قبلا فرزندان ندارند و این زن است که در همه مسؤولیت ها به تنهایی بار دشوار فرزند پروری را بر دوش دارد. حالا که جامعه و خانواده او را اینچنین در بحران های خانوادگی، مشکلات اقتصادگی، فرزند پروری و مسائلی که نیاز به حضور زن و مرد در کنار یکدیگر است تنها می گذارند و عملا جای مردان و اعضای دیگر خانواده در این میان خالی است، زنان یاد می گیرند افسرده باشند.
تاثیراتی که افسردگی دختران جوان و زنان می تواند در بعد خانواده و اجتماع داشته باشد چیست؟
یک زن افسرده نمی تواند در فعالیت های زندگی به خوبی عمل کند و با فرزندان و همسر خود ارتباط مناسب داشته باشد. فرزندان تحت تاثیر این حالات روحی مادر تفکر منفی پیدا خواهند کرد و نظام فکری آنها مبتنی بر بد بینی رشد می یابد و بر فعالیت های مدرسه ای، در رفتار و بازی با همسالان و تاثیر منفی برجای خواهد گذاشت. ضمن آنکه منشأ بسیاری از اختلافات خانوادگی و جدایی ها به افسردگی زنان و دختران بر می گردد. افسردگی ابعاد بسیار گسترده ای دارد و در طرز تفکر افراد به جهات مختلف اثر می گذارد. ممکن است بسیاری از رفتارها از فرد سر بزند اما احساس نکنیم که ناشی از افسردگی است. چه بسیار دختران افسرده که از خانه و مدرسه فرار می کنند و یا دست بر اعمال خلاف اجتماع، خشونت، قتل و خودکشی می زنند.
نقش چه افرادی در خانواده و اجتماع می تواند زمینه ساز افسردگی زنان باشد؟
پدر، همسر و به طور کلی افرادی که نقش جنس مخالف را در زندگی افراد دارند در ایجاد افسردگی مؤثرند. ازدواج ها و زندگی های تحمیلی و ظلم به زنان در محیط خانواده زنان را افسرده خواهد کرد. ناهماهنگی بین ارزش های اجتماعی و ارزش های حرفه ای زنان شاغل می تواند عامل دیگری در تشدید افسردگی آنها باشد. درصد بالایی از مشاغل جامعه را زنان عهده دار هستند. برای اینکه بیشترین بهره وری را از این نیروی عظیم کار در جامعه داشته باشیم باید بین این ارزش ها هماهنگی ایجاد شود. اگر استادی شغل مقدسی است باید به همان اندازه به نقش زن شاغل در این حرفه احترام بگذاریم.
در اجتماع بسیاری از مردان هستند که حالت ستیزی دارند و زن را به عنوان شهروند درجه دوم به حساب می آورند. این موضوع به نوع تربیت مردان در دوران کودکی ( پسر سالاری ) و نقص فرزند پروری خانواده بر می گردد. بسیاری از مردان نمی توانند با زنان خوب حرف بزنند یا در مشکلات به جای ایستادگی حالت قهر و پرخاش به خود می گیرند و حتی در بعد اجتماعی بسیاری از مشاغل بر عهده زنان گذاشته نمی شود که این خود نوعی زن ستیزی است . به دلیل همین شرایط که در اجتماع ایجاد می کنیم و بطورکلی وقتی از لحاظ اجتماعی عاطفی و مدنی با زنان برخورد درستی نمی شود، در چنیٔن شرایطی زمینه افسردگی برای زنان فراهم می شود.
فکر می کنید دلیل اینگونه برخوردها با زنان و دختران به جز نقص تربیتی به چه چیز بر می گردد؟
ندانستن روانشناسی زن، عدم شناخت نیازها، احساسات و موجودیت او:عامل مهمی در بروز برخوردهای ناصحیح اجتماعی نسبت به جنس زن است. ما نباید فقط به تشابهات فکر کنیم باید تفاوت های زن و مرد را در ابعاد درونی ، سرشتی و روانشناسی، شناخت درک این تفاوت ها، برخورد سازنده با این فطرت و شرایط جسمانی و روحی را فراهم می کند.
سهم اجتماع به ویژه نگاه جنسیتی آن به زن در ایجاد گسترش افسردگی تا چه میزان است؟
اگر آمار ها بیانگر افزایش افسردگی در میان زنان و دختران کشورمان است باید به عوامل روانی و اجتماعی بیشتر توجه کنیم. آیا به اندازه کافی در عرصه اجتماعی به زنان ارزش و بها داده ایم؟ آیا از لحاظ تفریح و ورزش و فراهم اوردن وسایل انبساط خاطر به آنها توجه شده است؟ آیا نگرش جامعه نسبت به زن تغییر کرده است. اگر پاسخ مثبت است آیا زنان این تغییر را احساس می کنند. آیا جامعه به شناخت توانمندی های زن رسیده است؟ تنها یک روز را در تقویم به نام روز زن ثبت کردن کافی نیست. ببینیم در اجتماع آنجا که زن به لحاظ حقوق اجتماعی و معنوی مورد ظلم قرار می گیرد کدام مرجع بجز دادگاه و شکایت به او پناه خواهد داد؟
عدم شناخت نیاز های زن، سختگیری و محدودیتهای افراطی جز افسردگی و منزوی کردن بیشتر زنان نتایج دیگری ندارد توجه به استفاده از رنگهای شاد در پوشش زنان در شادابی آنها مؤثر خواهد بود اما تا زمانی که یک زن از درون شاد نباشد و زن بودنش و حقوق فردی و اجتماعی خویش رضایت نداشته باشد رنگ سفید هم چاره ساز نیست. باید کمتر لبه انتقاد و حمله را متوجه زنان کنیم. در رسانه های گروهی به جای نفش زن منفعل گریان، نمایشگر زنان موفق باشیم و به تمام ابعاد وجودی این موجود توجه کنیم.
فکر می کنید چه راهکارهایی می تواند در خانواده و اجتماع در نظر گرفته شود تا افسردگی زنان و دختران کاهش یابد؟
تغییر تفکر مردان نسبت به زنان با آموزش آنها در ارتباط با شناخت موجودیت یک زن، تجدید نظر در روشهای فرزند پروری، شناخت نیازهای زن در عرصه اجتماع و ارزش گذاری مقام زن به وسیله وارد کردن او در جامعه دادن مسؤولیت بیشتر به مردان در خانواده، ضمن آن که ما می توانیم با کاهش ساعات کار زنان شاغل بدون تغییر در دستمزد یا بازنشستگی زود هنگام با حقوق کامل و مزایا اجبار به استفاده از امکانات ورزشی و تفریحی ادارات و سازمان ها و وجود مشاوران متمرکز در ادارات و تخصیص بودجه ویژه زنان توسط دولت در این زمینه قدم برداریم چرا که خانواده متعلق به اجتماع است افسردگی زنان هم در اجتماع و هم در بعد خانواده در کنش وری عملکرد و بازدهی زنان و به تبع آن دیگر افراد جامعه تأثیرگذار است.
اگر جامعه ای دارای افراد افسرده باشد جامعه سالمی نیست و در درازمدت دچار عقب ماندگی در مرحله تولید، صنعت و فن آوری خواهد شد.