الگوهای کهن،آشنایی با شخصیت مرد هادسی

هادس خدای مردگان و دنیای زیرین است که هر دو نمادی از ناخودآگاه درون آدمی است. بنابراین بارزترین توصیف در مورد هادس عمق و سردی شخصیت اوست. شاید دردهای درون هادس از عمیق بودنش ناشی می شود. در واقع درک عمیقی از زندگی دارد. بیشتر فلاسفه و عرفا هادس بالایی دارند. نماد هادس غم، غصه، سوگ و تنهایی است. او انزوا طلب و گاهی از دنیا بریده است. فضای هادس بسیار سنگین و پایین است. فضا، تاریک و تیره و خشک و مشخصاً سیاه است.
هادس کهن الگویی است که ممکن است وراثتی نبوده و گاهی پس از یک ضربه روحی به سراغ آدمی بیاید.

 

 

ویژگیهای شخصیتی مرد هادسی

 

 

 

مرد هادسی بسیار درونگرا و تودار است، درک خیلی بالایی دارد، همیشه در سکوت است، و از این جهت که هر مساله ای را عمیق می بیند، نگاه عاقل اندر سفیه دارد. زیرا هر بار از دیدن این همه نادانی تعجب می کند.
مرد هادسی تنهایی را ترجیح می دهد، زیرا برای او ارتباط معنایی ندارد و دلیل ارتباطات بیرونی برایشان نامفهوم و غیر قابل تعریف است. از نظرمرد هادسی ارتباطات بیرونی بر اساس نیاز و رفع نیازهای سطح پایین شکل می گیرد که اصالت انسان را معنایی نمی بخشد، عطش سیری ناپذیرشان را برای کشف حقیقت و حل شدن در آن سیراب و رفع نمی نماید و بیشتر باعث شکل گیری و ایجاد یکسری بازیها در بین آدمیان شده که برای خواسته های شخصی و ارضای عقده ها بوده و کاملاً کورکورانه شکل می گیرد و طرفین را در یک تسلسل بیهوده و بی فایده گرفتار می کند که گاهی تا نسل ها به طول می انجامد. برای آنها تمامی ارتباطات، درونی شکل می گیرد و افراد بیرونی را درگیر خود نمی کند. از نظر آنها گفتنی ترین حرف ها ناگفتنی است.

 
برخی اوقات آنچه و آن که را دوست دارند به درون خود برده و با رویای آن زندگی می کنند. برای بدست آوردن آنچه می خواهند، خود را دربند و درگیر بیرون با قوانین عجیب و دست و پا گیرش نمی کنند، زیرا وابستگی بیرونی برای تکامل برایشان بی معناست و یک نوع ضعف محسوب می شود. بدین صورت آنکَس یا آنچه را که نیاز دارند، هر لحظه که بخواهند برای خود شکل داده و با آن زندگی می کنند.
هادس خیلی ناشناخته است و کسی نیست که فقط هادس داشته باشد، چون در این صورت نمی تواند زندگی روزمره کند و یا تعامل داشته باشد، اگر هم هست هیچکس ازش خبر ندارد، چون تعاملی وجود ندارد.

 
به گزارش مجله پزشکی آسان طب مرد هادسی از تماس بدنی دوری می کند، زیرا هر تماس، بند بند وجودش را پاره می کند و او را به دنیای فیزیک متصل می نماید و آزارش می دهد.برای مرد هادسی تصور داشتن فیزیک برایش غیر قابل پذیرش است. به خصوص که با آگاهی به آن، خود را از جنس دیگرانی می بیند که او را زیر سؤال می برند و به پوچی می رسانند. باور اینکه مجبور است به زندگی در این قالب فیزیکی تن دهد و تحت چنین پوستی و اسارتی که بوی گوشت لخم آن تا فرسنگ ها ادامه می یابد، زندگی کند، هر لحظه مانند فشار کوهی بر روی سینه، او را بیشتر از پیش فرو می برد. دلیل دیگری که از تماس دوری می کند، آن است که هر آنچه در اطرافش است به دلیل رو به درون بودن او، به تو کشیده شده و وقتی کسی با چنین شدتی و به این پررنگی به او نزدیک می شود، انگار که همه وجود وی در او وارد می شود و از شدت وجودش در خود اذیت می شود. معمولاً این به درون کشیده شدن، از ناحیه سر معده (چاکرای ۳ یا خورشیدی) صورت می پذیرد، انگار که دارند غذا می خورند، منتها بدون گذراندن عمل جویدن و بدون استفاده از آنزیمهای دهان.

 
مرد هادسی بر اثر پروانه ای جاری در جهان هستی واقف است و می دانند نشستن ایشان در اینجا نیز بسیار مهم بوده و یکی از علل تعیین کننده حال و آینده است. بنابراین در اعمال خود دقت بسیار کرده و کاری را اضافه تر از آنچه به آن اعتماد دارند، انجام نمی دهند. منتظر نشانه ها می مانند، به ادراک و الهام خود چنگ می زنند و خود را با درنظر گرفتن آنها نگه می دارند تا مبادا تاثیری نابجا از خود به جا گذارند. همین باعث می شود سایرین مردان هادسی را منفعل بدانند و از این همه سکون گلایه کنند و مردان هادسی نیز از این همه حرکت و تلاشهای مذبوحانه مردمان تعجب می کنند.
بعضاً در صورت حضور در جمعی و یا حتی برای پیگیری امور روزمره زندگی در اماکن و معابر عمومی، دیده نمی شوند و به چشم نمی آیند و حتی دیگران از آنها دوری می گزینند و راه خود را از اطرافشان دور می کنند.

 
به دلیل انتخاب سکوت و عدم همراهی در مکالمه ها، اطرافیان و حتی خانواده شان شناختی از ایشان ندارند و برخی اوقات بارفتارهای بی جا و بی ربط شان نسبت به آنها و حوزه اطرافشان، ایشان را دچار شگفتی و تعجب می کنند زیرا همانگونه که بر دیگران واوضاع و احوال موجود آگاهی و شناخت کامل دارند طبق پیش فرض معمولاً دیگران را نیز با اندکی تفاوت چنین می پندارند و چنین عدم شناخت و تفاوت آشکاری برایشان قابل فهم و هضم نمی باشد و خود را بسیار دور و جدا از آنان و از طبقه ای دیگر می بینند.
مرد هادسی از کشتن انسانها لذت می برد، زیرا لحظه خروج روح از بدن به زیبایی همان لحظه دمیدن روح در جسم است.مرد هادسی سرش معمولا پایین است، انگار در این دنیا نیست ولی از همه بیشتر می فهمد چه دارد می گذرد.
مرد هادسی خود را فرمانروایی می داند که در بین آدمیان جایی ندارد و آن گونه که شایسته است با او رفتار نمی شود و دخمه ای را برای خود درنظر می گیرد که از آنچه آدمیان مجلل و شاهانه می نامند خالی است، زیرا از نظر آنها، آدمیان قدرت تشخیص درستی ندارند و این دخمه، از آن کاخ پادشاهی که آنها مجلل می پندارند مجلل تر است.

 
مرد هادسی هاله هایشان مانند سیاهچاله ها می مانند و همه چیز را به درون خود می کشند، هر آنچه را که به زندگی و روح زندگی مربوط می شود و در اصل آنیما را یعنی زن و زندگی را می بلعد و فضا را خشک می کند. همانطور که پرسفون را در اسطوره که نماد آنیماست می دزدد و در پی نبود او، قحطی می آید.
گاهی آنقدر از آدمیان نا امید می شوند که رو از آنان برمی گیرند و به دخمه مجلل و پادشاهی خودشان می روند که در آنجا حداقل از اینهمه هیجان و شور بی خودی زندگان احمق به دور باشند و بتوانند کاملاً به خود و به دنیای خود بپردازند، خود را با شستشو دادن در حقیقت پاک ساخته و از سیاهی دنیا منزه و پاک می گردانند و به اصالت سیاهی، آنجا که کسی حق نفس کشیدن ندارد، قدم می گذارند و به امور خود می پردازند. در آنجاست که افکارشان شروع می شود و به عمق پناه می برند و به امید رسیدن به آن نورواقعی و آگاهی مطلق پیشتر می روند و گره از آنچه دنیا بر ایشان می نهد که چشمانشان را ضعیف و کم سو می گرداند باز کرده و تا آنجاکه بتوانند می روند و می بینند و یا می فهمند.

 

 

تمرینات عملی برای رشد کهن الگوی هادس

 

 

  • به عمق و معنا فکر کن، هر اتفاقی می افتد، سعی کن بفهمی چرا. چرایی آن مطلب را در عمیق ترین لایه های آن بررسی کن.
  • به بی ارزشی تعاملات اجتماعی و آنچه در اجتماع ارزش خوانده می شود، فکر کن و به بی ارزشی این گونه قراردادهای اجتماعی بنگر و بررسی کن.
  • ارزشها و ضد ارزشهایت را بازنگری کن، خصوصیات و رفتارهایت را که از نظر جامعه ارزش و یا ضد ارزش است بررسی کن.
  • تا جایی که می توانی کمتر صحبت کن و به بی ارزش بودن کلمات و عبارات روزمره ای که بارها و بارها به کار می بریم، فکر کن. و در نظر بگیر که کلمات پرمحتوا چه کلماتی است و تعداد آنها چقدر است و فقط همانها را به کار ببر.
  • در برقراری ارتباط با اطرافیانت، غریزی، عاطفی، احساسی، ذهنی و منطقی نباش و فقط بر مبنای انسانیت و محتوای انسانی با آنها ارتباط برقرار کن
  • به غرایزت مثل خوردن، خوبیدن، شهوت و … فقط در حد رفع نیاز و زنده ماندن رسیدگی کن.
  • احساسات خود در مورد مرگ، مردن و حتی شغل غسالی و شستن مرده ها را مرور کن و بدان مرگ پایان کبوتر نیست.
  • هنگامی که مرده ای را می بینی، خودت را جای آن بگذار و حس و حال خود را بررسی کن.
‫0/5 ‫(0 نظر)

مقالات پیشنهادی جهت مطالعه ی شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا